در انتظار
دوشنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۳، ۰۶:۰۴ ب.ظ
ای مولای من،
ای اقای من،
ای ارباب ،
امشب نیز خواب از چشمانم گریخته است.
و من،
به دنبال مأمنی هستم تا تنهایی لحظه های بی حضور
تو را با او قسمت کنم.
و به راستی چه پناهگاهی بهتر از خودت؟!
نمیدانم کجایی و کی وعده ی ظهورت تحقّق خواهد یافت،
اما،
ندایی در درونم می گوید:
دوست پا در رکاب خواهد شد یار مالک رقاب خواهد شد
با این امید زنده ام که گاه آمدنت غبار
کفشهایت را سرمه ی چشمانم کنم.
بیا،
بیا که جهان تاریک شده است و دلمان تنگ،
بیا،
بیا که طعنه های اعداء نمک بر زخم ندیدنت میزند،
بیا،
بیا و یوسف و ار، پیمانه مان را پر کن،
یا شمیمی از بوی پیراهنت را به دلهایمان هدیه نما.
۹۳/۰۵/۲۷
عزیزٌعلی
ممنون از حضور پرمهرتان
ایراد تایپی اصلاح شد ممنون که متذکرشدید
مارواز نظرات پرمهرتان بی بهره نفرمایید
التماس دعا